آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

جز دعا کار دگر نیست مرا

پسر گلم سلام : روز به روز نازتر میشی به بابا جون میگم کاش زمان می ماند و آرادکوچولو همینجور می ماند چون خیلی ناز شدی و تمام لحظاتمان با وجود تو شیرین است و هیچ غم و غصه ای نداریم امیدوارم همیشه لبت خندون و دلت بی غصه باشه و مثل پروانه هیشه زیبا زندگی کنی جز دعا کار دگر نیست مرا جز دعا کار دگر نیست مرا شب روزت همه شاد دلت از غم آزاد همه ایام به کام و تو پیوسته سرافراز و زهر غصه برون همچو گنجشک به بام و درخت بنشینی خندان و سبکبال تر از برگ درخت در هوا رقص کنان مشق پرواز کنی سوی سپیداربلند . . . و زتو نغمه مستی آید لحظه هایت چو قند  روزگارت لبخند هفته هایت پر مهر هرکجایی که قدم بگذاری هم...
25 آبان 1391

روشهای بازی آرادخان

  کلاغ پر اوایل شهریور بود یک شب گفتم اراد جان بیا بازی و شروع کردم گفتم کلاغ پر پروانه پر و شما فقط نگاهم کردی و بعد رفتی دنبال بازی خودت شب بعد گفتم پسرم کلاغ پر آمدی نشستی روبروم و انگشتت را روی زمین گذاشتی و بردی بالا و از روز بعد  هر کجا باشی می نشینی و دستت را بالا می بری و میگی ور   ور   قائم موشک عاشق قائم موشک مخصوصاً با باباجون هستی وقتی بابای میگه بازی میروی پشت مبل می ایستی و منتظر میمونی تا باباجون بیاد و وقتی نگات میکنه می خندی و شروع میکنی به فرار کردن رابطه ات با موزیک                   &...
20 آبان 1391

از روز تولد تا یک سالگی

نازنیم بنا بود ٣٠ آبان به دنیا بیایی و تاریخ سزارین برای ٢٢ بود و روز ٨ آبان حالم خوب نبود برای چکاب رفتیم مطب عمه جان و انجا بود که عمه جان تشخیص داد افت فشار قلب دادی و اورژانسی عمل شدم  حتی ساک لباست همراهمان نبود میخواستم لحظه تولدت فیلمبرداری کنیم که نشد . واقعاً بودنت را مدیون عمه جان شکوفه هستم . عمه جان کارش درسته خیلی دوست داشتنی من که خیلی دوستش دارم امیدوارم بزرگ شدی همیشه قدردانش باشی. ماههای اول از ساعت ٩ الی ١٠ شب شروع میکردی به گریه تا ساعت ٢ الی ٣ نیمه شبو با ختنه کردنت در ٤٥ روزگی بدتر شد البته انجا حقت بود چون خیلی اذیت شدی.   ن ن شستن گل من: از اواخر فروردین با کمک بالشت می نشستی و در اردیب...
16 آبان 1391

اولین قدم و دندان ستاره درخشانم

عزیزم اوایل مهرماه مریض شده و اشتهایش کم شده بود اوایل فکر کردو بخاطر شربت irovit است که تمام کرده چون از تهران خاله جان براش گرفته بود و دیگه نشد پیدا کنیم ولی بعد متوجه تورم لثه هایش شدم تا اینکه 27 مهر ماه دیئم یک مروارید کوچولو از لثه زده بیرون مامان اولین دندانت بود انشااله دندانهای بعدی با دردسر کمتر چون خیلی اذیت شدی شبها خواب نمی رفتی و کم اشتها شده بودی. نفسم اولین قدمهایت را هم 12 شهریور ماه برداشتی و در 24 شهریور دیگه مرتب شروع به راه رفتن کردی البته نمیشد بگی راه رفتن می دویدی عزیزم و بهت می گفتم آرام تر یا می نشستی یا کمی آرام تر میرفتی. کوچولوی ناز اوایل خرداد بود که چهاردست می رفتی و روی دست بلند میشدی و با فشار ...
16 آبان 1391

بدون عنوان

یکشنبه ١٦ مهر با مامانم رفتیم مراسم عروسی یکی از اقوام و آرادکوچولو را گذاشتم روی میز، پسرنازم خیلی دوست داره شلوغی را موقع پخش موسیقی مدام دست میزد و دوهفته است که میرقصه کمی پاش راتکان میده و هر دودستش را میچرخاند. قربون رقصیدنت که خیلی نازتر میشی خلاصه آرادخان بشقابی را که جلویش بودو باهاش بازی می کرد از دستش افتاد روی زمین واین شروع بازیگوشیش بود یاد گرفت و وسایل روی میز را یکی یکی می انداخت زمین و سریع خم میشد و نگاه میکرد ببینه چه میشوند و پایین میز شده بود ازنی نوشابه تا دستمال و کاغذ و. . . شب یک بشقاب که اول انداخته بود را شکست ...
15 آبان 1391

بدون عنوان

  امروز ١٦ مهر ٩١ برای گل پسرم وب ساختم آراد کوچولو یازده ماه وهشت روز دارد ولی عکس و خاطراتش را تا الان دارم و به زودی وارد وب می کنم آرادخان مامان خیای نازه و باهوش حدود یک ماهه که راه میره و برای خودش بازیگوشی می کنه در کل برای خودش بازی می کنه و گوش به حرف میکنه و وسیله ای که برمیداره بهش بگیم بده پس میدهد و با بچه ها خیلی رابطه خوبی دارد باهاشون بازی میکنه از همه بیشتر با فاطمه بازی میکنه.وقتی شبها میخوام بخوابم به صورتش نگاه می کنم آنقدر انرژی میگیرم و تمام خستگی روز از بدنم خارج میشه باباش هم همین را میگه. بخاطر داشتن آراد خان خدا را شکر می کنم و امیدوارم آینده خوبی را در پیش داشته باشد با تندرستی کامل عزیزم بهترین...
15 آبان 1391
1